نوژا ساداتنوژا سادات، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

بابا امير و دردونه اش

بوجود آمدن پول

یکی بود یکی نبود غیر از خدا یه بابا امیر بود و یه مامان فروغ بود و یه نوژا کوچولو که یه روز صبح قشنگ نوژا کوچولوی قصه ی ما از خواب بیدار میشه وقتی میره دست و صورتش رو بشوره روزی زمین تو اتاقش یه مقدار پول پیدا میکنه خوشحال میشه و میذاره تو جیبشو میره سر میز صبحانه به مامانش سلام  میکنه و میگه: - سلام مامان فروغم صبح بخیر - سلام دختر نازنینم صبح تو هم بخیر - مامان من کف اتاقم پول پیدا کردم برم باهاش واسه خودم بستنی از اون چوبیا که لیس زدنیه بخررررم؟ مامان چشماش گرد شد و گفت: - اوه چه کارا بستنی چوبی لیس زدنی با پولی که پیدا کردی و نمیدونی مال کیه میخوای بخرییییی؟! اولا که این پول باید برای بابا باشه دوما آدم که پول پیدا میکنه...
30 فروردين 1391
1